پیله ی پروانه به قلم فرگل حسینی
پارت هفتاد و سوم
زمان ارسال : ۱۱۱ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : حدودا 8 دقیقه
هوتن قهقهه وار خندید.دو مرد با تعجب ایستادند واورا نگاه کردند.
_یارو واقعا تعطیله.
بیل هایشان را به زمین انداختند.و بعد قامتشان در تاریکی گم شد.
_چرا میخندی،این وضعیت به نظرت خنده دار میاد؟
مقداری خاک روی گردن پروانه نشسته بود.و ناگزیر بود که تحملشان کند،چارهی نداشت!
_پس بیرون کردن سوسن هم یه جورایی منطقی میاد.
هوتن دوبار از سرخوشی خندید.تناقضی بین خنده و وضعیت
اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.
اسرا
00خب معلوم پروانه باهوتن بهترین کمدین هستن البته قبلااین گفتم چون دوباره پرسیدیددوباره گفتم😁🙏❤